جفری مدیرعامل یک صندوق پوشش ریسک (hedge fund) بود. جفری نسبت به برخی از معاملات ضعیف تام (Tom) – یکی از مدیران پورتفولیوی او – ناراحت بود. جفری، تام را به دفتر خود فراخواند و از او پرسید: آن معاملاتی [که انجام دادی]، وحشتناک بودند. تو چه فکری کردی [که این معاملات را انجام دادی؟]
این گفتگو بهسرعت دچار تنش شد و با همان سؤال اول [از طرف جفری]، حرکت به سوی هر راهی (اصلاحی) دشوار شد.
[به نظر شما] چرا شروع گفتگو توسط جفری، یک شروعِ بد بود؟ عبارت «تو چه فکری کردی؟» یک سؤالِ ناظر به گذشته هست. [در مقابل چنین سؤالی] وقتی تام فکر و ایدهاش را برای جفری توضیح میدهد، اشتباهش را تقویت خواهد کرد و حالت تدافعی به خود خواهد گرفت؛ زیرا تفکر او مشکلساز بوده و به نتایج ضعیفی منجر شده است. البته، او در حال حاضر، لزوماً اینگونه فکر نمیکند.
بیایید گفتگوی تام و جفری را تصویرسازی کنیم؛ تام [در جواب جفری] توضیح خواهد داد که چرا آن معامله را انجام داده است و جفری بابتِ قضاوت ضعیف خود، عصبانی میشود. سپس، هر دوی آنها مکالمه را با ناامیدی و دلسردی رها میکنند و این دقیقاً چیزی هست که پیشبینی میشود، اتفاق بیفتد.
جفری چه عکسالعمل متفاوتی میتوانست نشان دهد؟ بهتر بود جفری از صحبتکردن دربارهی گذشته خودداری میکرد و به جای آن، دربارهی آینده از تام سؤال میپرسید: «دفعهی بعد چگونه میخواهی به گونهای متفاوت آن معامله را انجام دهی؟»
این نوع سؤال معطوف به آینده به تام اجازه میدهد که اشتباهش را بپذیرد و یادگیریاش را بروز دهد. این [روش] اعتماد به نفس هر دو نفر را نسبت به تواناییهای تام تقویت خواهد کرد و در عین حال، فرصتی را برای جفری فراهم میآورد که به الگوهای مشکلساز دیگری در تفکر تام اشاره کند به گونهای که بتواند به تام کمک کند تا در آینده تصمیمات بهتری بگیرد به جای آنکه باعث شود او در حال حاضر احساس بدی داشته باشد.
مزیت دیگر سؤال معطوف به آینده چیست؟ این سؤال سریعتر و قابل اعتمادتر هست؛ زیرا شما یکی از گامها را در فرایند یادگیری حذف میکنید؛ به عبارت دیگر، به جای گذر از اشتباه خود و سپس، اِعمال یادگیری برای موقعیتی در آینده، مستقیماً سراغ برنامه میروید.
[اما] چرا همهی ما این کار را بهطور شهودی انجام نمیدهیم؟ زیرا، در حال حاضر، ما آن را احساس نمیکنیم. آنچه که ما احساس میکنیم، عصبانیت و شاید تا حدی ترس، ناامیدی و رنجش خاطر هست و در چنین شرایطی میگوییم: «چه فکری میکردی؟»
ما این کار را انجام میدهیم تا خودمان احساس بهتری داشته باشیم. ما با عصبانیت آن سؤالِ معطوف به گذشته را میپرسیم؛ زیرا غلیان هیجان در این شرایط بسیار زیاد است. ما بدون وقفه [طرف مقابلمان] را مورد عتاب قرار میدهیم غافل از آنکه بدانیم این [شیوه] یک رهبری عالی و یک ارتباط خوب نیست. [ما باید بدانیم که] وقتی رهبری میکنیم و ارتباط برقرار میکنیم، در حقیقت، این کار را برای خودمان انجام نمیدهیم، بلکه برای کمک به بهبودیِ دیگران انجام میدهیم؛ این بدان معنا است که ما باید احساساتِ دشوار خود را تحمل کنیم و تحت تأثیر آنها قرار نگیریم و مانع مداخلهی آنها در نحوهی اثرگذاریمان بر دیگران بشویم.
شجاعت عاطفی تمایل به تحمل همهی احساسات هست. [خوشبختانه] این [موضوع] کاملاً قابل توسـعه هست و توسعهی آن، توانایی شما را برای رهبری اثربخش، دستیابی به نتایجِ کسبوکار و برقراری ارتباط الهامبخش با دیگران، افزایش میدهد و تأثیری را که شما تلاش میکنید بر جای بگذارید، ایجاد میکند. من در شرکت خودم – Bergman Partners – از طریق اندازهگیری تغییرات حاصله در افرادی که شجاعت عاطفی خود را در [دورهی] رهبری فشردهی ما افزایش دادند، به این نتایج دست یافتم.
شجاعت عاطفی یعنی اینکه بدانیم چگونه ارتباط برقرار کنیم به گونهای که الهامبخشِ دیگران باشد و باعث شود که آنها بهترینِ خود باشند. شجاعت عاطفی دقیقاً در گرماگرم لحظاتی اتفاق میافتد که احساساتِ شما شدید هست [و در چنین شرایطی، شما احساسات خود را مدیریت میکنید]. در این بخش به چند راهکار برای تحقق شجاعت عاطفی اشاره میکنیم:
- وقتی احساساتی میشوید، نسبت به هر واکنش غریزی مشکوک باشید. قبل از اینکه چیزی بگویید یا کاری انجام دهید، مکث کنید و نفس [عمیق] بکشید.
- این سؤال را از خودتان بپرسید: نتیجهای که انتظار دارید پس از انجامِ اقدام بعدیتان به آن دست یابید، چیست؟ به عبارت دیگر، بواسطهی برقراری ارتباط، میخواهید چه اتفاقی رخ دهد؟ اطمینان حاصل کنید که به یک نتیجهی واقعی میرسید. اگر پاسخ شما این هست که میخواهید افراد دیگر، احساس بدی داشته باشند، علتِ آن را از خودتان جویا شوید. امیدوار هستید که از احساس بد آنها چه نتیجهای حاصل شود؟ اگر پاسخ امیدوارکنندهی شما این است که آنها در موقعیتهای بعدی، تصمیمات بهتری اتخاذ کنند، این [صرفاً] نتیجهای هست که شما میخواهید [و به وقوع نخواهد پیوست].
- تصمیم بگیرید که چه کاری را انجام بدهید یا چه حرفی را بزنید که به احتمال زیاد شما را به سوی دستیابی به نتایج نهایی مورد نظر، هدایت کند. اغلب، آنچه که بیشترین احتمالِ دستیابی به نتجهی نهایی مورد نظر شما را به همراه دارد، گفتگویی هست که معطوف به آینده هست نه گذشته.
اگر شما یک رهبر هستید و از عملکردِ برخی از کارکنانتان ناراضی هستید، نفسی [عمیق] بکشید، نتایج مورد انتظارتان را مشخص کنید و سپس، از آنها دربارهی برنامهای که برای آینده دارند، سؤال کنید. و اگر شما [در جایگاه] تام هستید و مرتکب اشتباهی شدهاید و مدیر شما از شما سؤالِ غیرعاقلانه و نادرست جفری را میپرسد: – شما چه فکری میکردی؟ -، [در چنین شرایطی] همانطور که اشاره کردم، سخت خواهد بود که مکالمه بهخوبی پیش برود، اما غیر ممکن نیست.
[در این شرایط]، هرچند مدیر شما دربارهی گذشته میپرسد، لکن، نوبت شما هست که نفس عمیقی بکشید و از خودتان بپرسید که بهدنبال چه نتیجهای هستید. سپس، بهترین واکنش این هست که از سؤالی که پرسیده شده است، چشمپوشی کنید و به سؤالی که پرسیده نشده است یعنی سؤال معطوف به آینده، پاسخ بدهید؛ به عبارت دیگر، شما میتوانید بگویید: «بدیهی است که کاستیها و نارساییهایی وجود دارد، اما این کاری هست که دفعهی بعدی به گونهای متفاوت انجام خواهم داد»